بسم الله

چرا دیگر حرف مراجع مثل میرزای شیرازی برش ندارد؟ چرا با وجود این همه سر و صدا و اظهار نظرهای سیاسی دیگر حرفشان خریدار ندارد؟ چرا با وجود بیش از 150 مورد اعتراض به ربوی بودن سیستم بانکی گوش کسی بدهکار نیست؟ چرا با وجود تحریم های از طرف مراجع و متوسل به زورشدن‌های فقهی کاری را پیش نمی برد؟ آیا فقه بازیچه شده؟ آیا اظهارنظرهای سیاسی مایه کسر شأن فقاهت است؟

چند وقتی بود که این سؤال ها در ذهنم مثل پالپ های میوه در آبمیوه‌ی طبیعی در امواج ذهنم غوطه ور بود که بالاخره ذهنم به سمتی منحرف و به نکته ای جلب شد که از دل این فرضیه شاید بشود یک نظریه محکم خارج کرد.

اگر که در تاریخ فقها و حاکمان شرع قدری غور کنیم و تاریخ را ورق بزنیم می بینیم که در برهه هایی تصمیماتی گرفتند که به شدت حاکمیت زمان را به چالش کشید و بازخورد سنگینی داشت. مثل اقدامات شیخ بهایی یا بارزترین و مؤخرترین آن میرزای شیرازی یا مرحوم امام خمینی بوده اند.

این شخصیت ها از ابهت و وزانت اجتماعی بالایی برخوردار بودند و با کوچکترین حرکتی موج های اجتماعی بزرگی را ایجاد می کردند.

وقایع زمان تحریم تنباکو را با هم مرور کنیم:

این حکم پس از صدور، بلافاصله در سراسر ایران منتشر شد. همه مسلمین از این حکم تبعیت کردند. به زودی قلیان‌ها شکسته شد. مردم در یک حرکت ملی براساس فتوای دینی جمع شدند و شور و حماسه‌ای بی نظیر را پدید آوردند. این تحریم بیش از همه انگلستان را نگران ساخت زیرا گذشته از ضرر اقتصادی، حیثیت و اعتبار آن کشور در همه جهان زیر سوال می‌رفت. کوشش شاه و درباریان برای در‌هم شکستن نهضت و قیامی که برضد قرارداد رژی آغاز شده بود بی‌نتیجه ماند. مبارزه با قرارداد حتی به حرم‌سرای ناصرالدین‌شاه هم رسید. میرزا حسن‌خان اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات در خاطرات روز دوم جمادی‌الاولی ۱۳۰۹ قمری می‌نویسد: «عموی انیس‌الدوله تفنگدار است. می‌گفت که فتوایی از جناب میرزا حسن شیرازی که اعلم و بزرگ مجتهدین است و در سامرا منزل دارد رسیده است در منع استعمال توتون و این فتوا در مسجدشاه و در سایر جاها خواندند. مردم تمام قلیان ها را شکستند»

یا در سال های ملی شدن صنعت نفت و مواضع آیت الله کاشانی و کفن پوش شدن مردم و در معاصرترین واقعه یعنی سال های 42 تا 57 که چه کشته ها به جای گذاشت ولی مردم پای حرف روحانیت و مرجعیت ماندند.

اما امروزه با چنین چیزی مواجه نیستیم مگر در قشر مؤمن جامعه که همان هم بسیار کم جان شده و لنگ لنگان پیش می رود.

آن ابهت چه شد؟ آن همه هیبت و هیمنه چه شد؟

اگر که در مجموعه ی روایات درباره ی همین الفاظ جستجویی داشته باشیم نکاتی سرشار از دقت های جامعه شناسی شده، روانشناسی شده و سیاست مندانه گنجانده شده. بعد از دیدن حدودا 400 روایت به این جمع بندی رسیدم. چند نمونه:

1.     مَنْ عُرِفَ بِالْحِکْمَةِ لَحَظَتْهُ الْعُیُونُ بِالْوَقَارِ وَ الْهَیْبَة[1]

کسی که به حکمت و نکته سنجی شناخته شود، مردم با چشم آدم با وقار و پر هیبت به وی می نگرند

2.     قَالَ الصَّادِقُ ع‏ خَمْسَةٌ مِنْ خَمْسَةٍ مُحَالٌ الْحُرْمَةُ مِنَ الْفَاسِقِ مُحَالٌ وَ ... وَ الْهَیْبَةُ مِنَ الْفَقِیرِ مُحَالٌ[2]

امام صادق علیه السلام فرمود: پنج چیز از پنج کس محال است: احترام از گناهکار در ملأ عام و... و هیبت از فقیر.

3.     بِکَثْرَةِ الصَّمْتِ تَکُونُ الهیبة[3]

سکوت طولانی و همراه با تأمل ابهت می آورد.

4.     مَنْ وَلَّى شَیْئاً مِنْ أُمُورِ أُمَّتِی فَحَسُنَتْ سَرِیرَتُهُ لَهُمْ رَزَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى الْهَیْبَةَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ... [4]

کسی که امور اجرایی امور امت من را به عهده بگیرد و با آن ها به خوبی برخورد کند، خدا به وی هیبتی می دهد که در قلوب جامعه بیفتد و...

5.     بِکَثْرَةِ الصَّمْتِ تَکْثُرُ الْهَیْبَةُ، وَ بِعَدْلِ الْمَنْطِقِ تَجِی‏ءُ الْجَلَالَةُ[5]

سکوت طولانی و همراه با تأمل ابهت می آورد و میانه روی در رفتار جلال و جبروت می آورد.

6.     در دعای مکارم الاخلاق چنین اشاره‌ای داریم: وَ ارْزُقْنِی هَیْبَةَ الْمُتَّقِینَ[6] ( و به من هیبت متقین را روزی بده) که این اضافه ی لفظی دلالت بر هیبت داشتن متقین دارد.

7.     عَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: مَنْ أَرَادَ عِزّاً بِلَا عَشِیرَةٍ، وَ هَیْبَةً مِنْ غَیْرِ سُلْطَانٍ و ... فَلْیَتَحَوَّلْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَتِهِ، فَإِنَّهُ یَجِدُ ذَلِکَ کُلَّهُ.[7]

کسی که عزتی بدون تکیه به خانواده می خواهد، هیبتی بدون تکیه به قدرتمندی می خواهد و... باید از خاری معصیت خدا خارج و داخل در عزت ناشی از طاعت الهی شود.

8.     : دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ لَهُ أَوْصِنِی فَقَالَ أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِیَّاکَ وَ الْمِزَاحَ فَإِنَّهُ یُذْهِبُ هَیْبَةَ الرَّجُلِ[8]

به محضر حضرت باقر علیه السلام رسیدم و تقاضای نصیحت کردم. فرمود: تو را به تقوای الهی توصیه می کنم و بر حذر باش از شوخی که هیبت شخص را از بین می برد

9.     قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: أَیُّ الْخِصَالِ بِالْمَرْءِ أَجْمَلُ؟ فَقَالَ: وَقَارٌ بِلَا مَهَابَة[9]

از امام صادق علیه السلام درباره ی بهترین صفتی که کسی می تواند داشته باشد پرسیدم. فرمود: وقاری که بدون ایجاد رعب در دل بقیه باشد

10.  الصمت وقارً[10]

سکوت همراه با تفکر از نشانه های وقار است.

11.  الصمت یکسیک الوقار[11]

سکوت همراه با تفکر جامه ی وقار را به تو می پوشاند.

با دیدن این روایات اهمیت داشتن تقوا، کم خندیدن، شوخی نکردن، سکوت حکیمانه، وقار و محترمانه برخورد کردن، میانه رو بودن در رفتار و... راهکاها قابل حدث است اما کدام یک از این نکات را آقایان فقها فراموش کرده اند که تره ای برایشان خرد نمی کنند؟ اگر که بی تقوایی کنند که از مرجعیت ساقط می شوند. اگر که شوخی بیجا داشته باشند که از عدالت خارج می شوند. حرّاف هم که نیستند؛ پس مشکل کجاست؟

پرگویی...

مراجع فعلی به دلیل کم کاری های مسئولین و مطالبات مردم و دلسوزی هایی که به خرج دادند و مکرراً مواضع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی گرفتند، و به عبارتی دیگر زیاد دیده شدند، برش لازم را از دست داده اند. اگر که در تدبیری خردمندانه دوباره عقب نشینی کنند و مردم جلو بیفتند این پایگاه اجتماعی را دوباره به دست می آورند که همین هم باز به نفع مردم است.

اینکه آخوندهای متموّل و پول پرست یا عوامل دیگر در این قضیه تأثیر دارند را منکر نیستم اما شواهد و قرائن اجتماعی مؤید این فرضیه است. مثلا آیت الله وحید خراسانی را کمتر کسی می شناسد ولی در بزنگاه‌های سیاسی-اجتماعی با یک موضع گیری تند و تیز، رسانه ها را تحت تأثیر خود قرار می دهد و بازخوردهای اجتماعی می گیرد. یا مواردی دیگر که طلبه ها به آن واقفند.

امید است آقایان عالم به این قضایا در این باره تأمل کنند و فکری به حال این موضوع کنند که واقعا برد-برد است... ارزش دقت دارد.

 

یاحق



[1] کافی (ط - دار الحدیث) ؛ ج‏15 ؛ ص71

[2] من لا یحضره الفقیه / ج‏4 / 58 / باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی .....  ص : 55

[3] نهج البلاغة (للصبحی صالح) / 508 / [220] 224 .....  ص : 508

[4] کنز الفوائد / ج‏1 / 135 / فصل مما ورد فی ذکر الظلم .....  ص : 134

[5] نزهة الناظر و تنبیه الخاطر / 97 / لمع من کلام الإمام أبی جعفر محمد بن علی الباقر علیهما السلام

[6] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد / ج‏1 / 55 / فصل فی سیاقة الصلوات الإحدى و الخمسین رکعة فی الیوم و اللیلة .....  ص : 30

[7] الأمالی (للطوسی) / النص / 524 / [18] المجلس الثامن عشر

[8] السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (و المستطرفات) / ج‏3 / 637 / و من ذلک ما استطرفناه من روایة أبی القاسم بن قولویه .....  ص : 634

[9] کافی (ط - دار الحدیث) ؛ ج‏3 ؛ ص610

[10] غررالحکم. باب الصمت

[11] همان