بسم الله
در چندین جای قرآن کریم به موضوع قساوت قلب یا سنگدلی اشاراتی شده که در تمامی موارد، نتیجهی رفتارهای سوء و گناهان و لجاجت های بی مورد بندگان بوده که این اثر تکوینی را روی قلوب به جا گذاشته است.
اولین آیاتی که به این مضمون اشاره داشته اند آیات 67 تا 74 سوره مبارکه بقره می باشد که به رفتارهای قوم حضرت موسی (علیه السلام) در مواجهه با آیات الهی می پردازد. ماجرای گاو زرد رنگ که برای زنده کردن مقتولی بود مقدمه ای بر این حالت نفسانی است:
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ (67) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ (68) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ (69) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (70) قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فِیها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ (71) وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ (72) فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (73) ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (74)
و چون موسى به قوم خویش گفت: خدا بشما فرمان میدهد که گاوى را سر ببرید. گفتند: مگر ما را ریشخند میکنى؟ گفت از نادان بودن بخدا پناه میبرم (67) گفتند: براى ما پروردگار خویش را بخوان تا بما روشن کند که گاو چگونه است؟ گفت خدا گوید: گاویست، نه سالخورده نه خردسال، میانه این دو حال، پس آنچه را فرمان یافتهاید کار بندید (68) گفتند: براى ما پروردگار خویش را بخوان تا بما روشن کند که گاو چه رنگست؟ گفت: خدا گوید: که آن گاویست زرد پر رنگ که رنگش بینندگان را شادمان کند (69) گفتند: براى ما پروردگار خویش را بخوان، تا بما روشن کند که گاو چگونه است که گاوان چنین، بما مشتبه شده و اگر خدا خواهد هدایت شویم (70) گفت: خدا گوید: آن گاویست نه رام که زمین شخم زند و کشت آب دهد، از کار بر کنار است و نشاندار نیست. گفتند: اینک حق را آشکار کردى پس گاو را سر بریدند و میخواستند نکنند. (71) و چون کسى را کشته بودید و در باره آن کشمکش داشتید و خدا آنچه را نهان میداشتید آشکار کرد (72) گفتیم: پارهاى از گاو را بکشته زنید، خدا مردگان را چنین زنده میکند و نشانههاى قدرت خویش را بشما مینمایاند شاید به عقل آیید (73) از پس این، دلهایتان سخت شد که چون سنگ بود یا سختتر، که بعضى سنگها جویها از آن بشکافد و بعضى از آنها دو پاره شود و آب از آن درآید و بعضى سنگها از ترس خدا فرود افتد و خدا از آنچه میکنید، غافل نیست (74)
از بین رفتن روحیه اطاعت و بندگی و گوش دادن به فرمان الهی و مستقر شدن ملکه مستکبرانه در آن ها باعث شده بود که با حضرت موسی به لجاجت برخیزند تا جایی که به وی گفتند ما تا خدای تو را نبینیم به آن ایمان نخواهیم آورد. این ها همه به این دلیل بود که استقلال در رای داشتند و حرف هیچ کسی را قبول نمی کردند تا اینکه به صورت محسوس آن ها با یک چیز مواجهه داشته باشند هر چند که خدای تبارک و تعالی باشد. لجاجت آن ها به حدی بود که برای اینکه در امر الهی تشکیک کنند مدام بهانه های واهی می آوردند که این گاو باید به چه شکلی باشد و رنگش چه باشد و ... . که سرانجام با وجود اینکه رضایت قبلی نداشتند و خلاف میل آن ها بود آن گاو را پس از تفحص بسیار زیاد با قیمتی گزاف خریدند و آن را برای زنده کردن مقتول، قربانی کردند. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ریشه های این رفتارهای ناپسند را اینگونه عنوان می کنند:
و إنما قالوا ذلک لفقدهم روح الإطاعة و السمع و استقرار ملکة الاستکبار و العتو فیهم، و قولهم: إنا لا نحوم حول التقلید المذموم، و إنما نؤمن بما نشاهده و نراه کما قالوا لموسى: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً و إنما وقعوا فیما وقعوا من جهة استقلالهم فی الحکم و القضاء فیما لهم ذلک، و فیما لیس لهم ذلک فحکموا بالمحسوس على المعقول فطالبوا معاینة الرب بالحس الباصر و قالوا: «یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»: الأعراف- 138، و زعموا أن نبیهم موسى مثلهم یتهوس کتهوسهم، و یلعب کلعبهم، فرموه بالاستهزاء و السفه و الجهالة حتى رد علیهم، و قال أعوذ بالله أن أکون من الجاهلین، و إنما استعاذ بالله و لم یخبر عن نفسه بأنه لیس یجاهل لأن ذلک منه (ع) أخذ بالعصمة الإلهیة التی لا تتخلف لا الحکمة الخلقیة التی ربما تتخلف.[1]
در تفسیر نمونه ضمن آیه 61 سوره بقره هم به قساوت قلبی قوم بنی اسرائیل اشارتی رفته است:
وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (61).
از آیه فوق استفاده مىشود که آنها به دو جهت گرفتار خوارى و ذلت شدند: یکى براى کفر و سرپیچى از دستورات خدا، و انحراف از توحید به سوى شرک. دیگر اینکه مردان حق و فرستادگان خدا را مىکشتند، این سنگدلى و قساوت و بى اعتنایى به قوانین الهى، بلکه تمام قوانین انسانى که حتى امروز نیز به روشنى در میان گروهى از یهود ادامه دارد، مایه آن ذلت و بدبختى شد.[2]
در کتاب تفسیر نمونه بحث مشبع و مفصلی درباره ی قساوت قلب و شرح صدر شده است که به شرح زیر است:
انسانها در پذیرش حق و درک مطالب و خودجوشى یکسان نیستند، بعضى با یک اشاره لطیف یا یک کلام کوتاه حقیقت را به خوبى درک مىکنند، یک تذکر آنها را بیدار مىسازد، و یک موعظه و اندرز در روح آنها طوفانى بپا مىکند. در حالى که بعضى دیگر شدیدترین خطابهها و گویاترین دلائل و نیرومندترین اندرز و مواعظ در وجودشان کمترین اثرى نمىگذارد، و این مساله سادهاى نیست. چه تعبیر جالبى دارد قرآن در این زمینه که بعضى را صاحب شرح صدر و گستردگى روح و بعضى را داراى تنگى و ضیق صدر معرفى مىکند چنان که در آیه 125 سوره انعام مىگوید:" فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ":" آن کس را که خدا مىخواهد هدایتش کند سینهاش را براى اسلام گشاده مىسازد، و آن کس را که بخواهد گمراه نماید سینهاش را چنان تنگ مىکند که گویى مىخواهد به آسمان بالا رود"! این موضوعى است که با مطالعه حالات افراد کاملا مشخص است، بعضى آن چنان روحشان باز و گشاده است که هر قدر از حقایق در آن وارد شود به راحتى پذیرا مىشود، اما بعضى به عکس آن چنان روح و فکرشان محدود است که گویى هیچ جایى براى هیچ حقیقتى در آن نیست، گویى مغزشان را در یک محفظه با دیوارهاى نیرومند آهنى قرار دادهاند. البته هر یک از این دو عواملى دارد: مطالعات پىگیر و مستمر و ارتباط مداوم با دانشمندان و علماى صالح، خودسازى و تهذیب نفس، پرهیز از گناه و مخصوصا غذاى حرام، و یاد خدا کردن از عوامل شرح صدر است. بر عکس جهل و گناه و لجاجت و جدال و مراء و همنشینى با بدان و فاجران و مجرمان و دنیاپرستى و هواپرستى باعث تنگى روح و قساوت قلب مىشود. و اینکه قرآن مىگوید: آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند شرح صدر مىدهد، یا اگر خدا بخواهد گمراه سازد ضیق صدر مىدهد، این" خواستن" و" نخواستن" بىدلیل نیست، سرچشمههاى آن از خود ما شروع مىشود. در حدیثى از امام صادق ع مىخوانیم: اوحى اللَّه عز و جل الى موسى یا موسى لا تفرح بکثرة المال، و لا تدع ذکرى على کل حال، فان کثرة المال تنسى الذنوب، و ان ترک ذکرى یقسى القلوب :" خداوند متعال به موسى ع وحى فرستاد که اى موسى! از فزونى اموال خوشحال مباش، و یاد مرا در هیچ حال ترک مکن، چرا که فزونى مال" غالبا موجب فراموش کردن گناهان است، و ترک یاد من قلب را سخت مىکند"!. در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان ع آمده است: ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب، و ما قست القلوب الا لکثرة الذنوب! :" اشکها خشک نمىشوند مگر به خاطر سختى دلها و دلها سخت و سنگین نمىشود مگر به خاطر فزونى گناه"! . در حدیث دیگرى آمده است که از جمله پیامهاى پروردگار به موسى ع این بود: یا موسى لا تطول فى الدنیا املک، فیقسو قلبک، و القاسى القلب منى بعید :" اى موسى آرزوهایت را در دنیا دراز مکن که قلبت سخت و انعطاف ناپذیر مىشود، و سنگدلان از من دورند"!. و بالآخره در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان على ع چنین آمده است: لمتان: لمة من الشیطان و لمة من الملک، فلمة الملک الرقة و الفهم، و لمة الشیطان السهو و القسوة :" دو گونه القاء وجود دارد: القاى شیطانى و القاى فرشته، القاى فرشته باعث نرمى قلب و فزونى فهم مىشود، و القاى شیطانى موجب سهو و قساوت قلب مىگردد" به هر حال براى به دست آوردن شرح صدر و رهایى از قساوت قلب باید به درگاه خدا روى آورد تا آن نور الهى که پیامبر وعده داده در قلب بتابد، باید آئینه قلب را از زنگار گناه صیقل داد و سراى دل را از زبالههاى هوا و هوس پاک کرد تا آماده پذیرایى محبوب گردد، اشک ریختن از خوف خدا، و از عشق آن محبوب بىمثال تاثیر عجیبى در رقت قلب و نرمش و گسترش روح دارد، و جمود چشم از نشانههاى سنگدلى است.[3]
در سوره ی زمر هم به بررسی مسئله قساوت پرداخته شده است:
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ (21) أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (22)
بعد از آنکه در آیه قبلى فرمود که در مساله انزال آب از آسمان و رویاندن روییدنیها تذکرى است براى خردمندان، که همان بندگان با تقوى خدایند. و نیز قبلا فرموده بود که این طایفه همان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، اینک در این آیه مىفرماید: این طایفه چون دیگران گمراه نیستند و علت این معنا را توضیح مىدهد، و آن این است که این طایفه داراى نورى از ناحیه پروردگار خویشند که با آن نور، حق را مىبینند. و سبب دیگرش این است که این طایفه دلى نرم دارند که از پذیرفتن حق، و هر کلام نیکویى که بشنوند سرپیچى نمىکنند. و" شرح صدر" به معناى گشادگى سینه است، تا ظرفیت پذیرفتن سخن را داشته باشد و چون شرح صدر به خاطر اسلام است، و اسلام عبارت است از تسلیم در برابر خدا و آنچه او اراده کرده و او هم جز حق را اراده نمىکند، در نتیجه شرح صدر براى اسلام، به این معنا خواهد بود که انسان وضعى به خود بگیرد که هر سخن حقى را بپذیرد و آن را رد نکند. البته معناى این حرف این نیست که هر سخنى را هر چه باشد کورکورانه بپذیرد، بلکه با بصیرت نسبت به حق و شناختن راه رشد، آن را مىپذیرد، و به همین جهت دنبالش اضافه کرده:" فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ" و با آوردن کلمه" على" او را به سوارهاى تشبیه کرد که بر نورى سوار شده، راه مىپیماید، و از هر چه بگذرد (هر چه که بر دلش بگذرد)، آن را به خوبى مىبیند و اگر حق باشد آن را از باطل تمیز مىدهد، به خلاف گمراهى که در سینهاش شرحى و ظرفیتى نیست تا گنجایش حق را داشته باشد، و نیز بر مرکبى از نور سوار نیست، تا حق را از باطل تمیز دهد. و جمله" فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ" تفریع بر جمله قبلى است، چون دلالت مىکند بر این که اشخاص قاسیة القلوب- با در نظر داشتن اینکه قساوت قلب و سختى آن لازمه نداشتن شرح صدر و نور قلبى است- با آیات خدا متذکر نمىشوند، و در نتیجه به سوى حقى که آیات خدا بر آن دلالت مىکند راه نمىیابند، و به همین جهت دنبالش فرموده:" أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ". و در این آیه شریفه هدایت به لازمهاش تعریف شده، که همان شرح صدر و نورانیت قلب باشد، و ضلالت هم به لازمهاش، یعنى قساوت قلب از ذکر خدا.[4]
در آیات دیگری هم به همین معنا و مفهوم اشاره شده که یهودیان با عناد و لجاجت با مسئله ی توحید و نبوت و جبهه حق مواجهه دارند و همیشه به دنبال ایراد تراشیدن هستند و روی هیچ حد و مرزی ثبات و ایستایی ندارند. مثل آیه 13 سوره مائده:
فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.
از عوامل دیگری که موجب قساوت قلب می شود و ضمن همین آیات از سوره بقره به آن اشاره شده است، زیاد حرف زدن است:
قد ورد الخبر عن النبی ص أنه قال: لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله فإن کثرة الکلام بغیر ذکر الله تقسی القلب و إن أبعد الناس من الله القاسی القلب[5]
اختیاری بودن پذیرش هدایت و دست از عناد و مخالفت برداشتن امری بدیهی است هر چند آرام آرام روی ملکات نفسانی هم اثر می گذارد اما طبق آیاتی که مرور شدند، نمی توان از اختیاری بودن آن چشم پوشی کرد. در آیه ای دیگر به این امر به وضوح اشاره رفته است:
فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ (125)
طبق آیه مذکور مواجهه بدون موضع، هدایت و موضع گیری قبل از مواجهه، به ضلالت می انجامد.
علائم پذیرش در تفسیر المیزان بدین شکل ذکر شده اند:
وقتى حال کسى که خداوند او را پس از مرده بودن زنده کرده چنین باشد، یعنى بر نورى خدایى سوار باشد که با آن نور اعتقادات و اعمال صحیح روشن شود لا جرم کسى که خداوند خواسته باشد هدایتش کند سینهاش را فراخ مىکند تا در نتیجه تسلیم اوامر پروردگار خود شده از عبادت او استنکاف نورزد[6]
قساوت قلب علاوه بر اینکه می تواند منشأ داخلی داشته باشد، از عوامل خارجی نیز متأثر است. خوردنی ها و آشامیدنی ها از مهم ترین متغیرهای وضع روحی ما هستند که لازم است روی آن حساسیت داشت تا طیب و طاهر باشد.
در تفسیر نمونه ذیل آیه ی 173 سوره بقره، اینطور آمده است:
بدون شک غذاهایى که در آیه فوق تحریم شده همچون سائر محرمات الهى فلسفه خاصى دارد و با توجه کامل به وضع جسم و جان انسان با تمام ویژگیهایش تشریع شده است، در روایات اسلامى نیز زیانهاى هر یک مشروحا آمده، و پیشرفتهاى علمى بشر پرده از روى آن برداشته است. مثلا در کتاب کافى پیرامون گوشت مردار از امام صادق ع چنین مىخوانیم:
اما المیتة فانه لم ینل منها احد الا ضعف بدنه، و ذهبت قوته، و انقطع نسله و لا یموت آکل المیتة الا فجاة
امام بعد از ذکر مقدمهاى در مورد اینکه تمام این احکام به خاطر مصالح بشر است مىفرماید: اما مردار را هیچکس از آن نمىخورد مگر اینکه بدنش ضعیف و رنجور مىشود، نیروى او را مىکاهد، و نسل را قطع مىکند، و آن کس که به این کار ادامه دهد با سکته و مرگ ناگهانى از دنیا مىرود.
این مفاسد ممکن است به خاطر آن باشد که دستگاه گوارش نمىتواند از مردار خون سالم و زنده بسازد، بعلاوه مردار کانونى است از انواع میکربها، اسلام علاوه بر اینکه خوردن گوشت مردار را تحریم کرده، آن را نجس هم دانسته تا مسلمانان کاملا از آن دورى کنند.
دومین چیزى که در آیه تحریم شده" خون" است (وَ الدَّمَ) خونخوارى هم زیان جسمى دارد و هم اثر سوء اخلاقى، چرا که خون از یک سو ماده کاملا آمادهاى است براى پرورش انواع میکربها. تمام میکربهایى که وارد بدن انسان مىشوند به خون حمله مىکنند، و آن را مرکز فعالیت خویش قرار مىدهند، به همین دلیل گلبولهاى سفید که پاسداران و سربازان کشور تن انسانند همواره در منطقه خون پاسدارى مىکنند تا میکربها به این سنگر حساس که با تمام مناطق بدن ارتباط نزدیک دارد راه پیدا نکنند. مخصوصا هنگامى که خون از جریان مىافتد و به اصطلاح مىمیرد، گلبولهاى سفید از بین مىروند و به همین دلیل میکربها که میدان را خالى از حریف مىبینند به سرعت زاد و ولد کرده گسترش مىیابند، بنا بر این اگر گفته شود خون به هنگامى که از جریان مىافتد آلودهترین اجزاى بدن انسان و حیوان است گزاف گفته نشده. از سوى دیگر امروز در علم غذاشناسى ثابت شده که غذاها از طریق تاثیر در غدهها و ایجاد هورمونها در روحیات و اخلاق انسان اثر مىگذارند، از قدیم نیز تاثیر خونخوارى در قساوت و سنگدلى به تجربه رسیده، و حتى ضرب المثل شده است، و لذا در حدیثى مىخوانیم:" آنها که خون مىخورند آن چنان سنگدل مىشوند که حتى ممکن است دست به قتل پدر و مادر و فرزند خود بزنند.[7]
[1] طباطبایى، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 20جلد، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - لبنان - بیروت، چاپ: 2، 1390 ه.ق. ج1، ص 201.
[2] مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، 28جلد، دار الکتب الإسلامیة - ایران - تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش. ج1 ص 276.
[3] مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، 28جلد، دار الکتب الإسلامیة - ایران - تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش. ج19 ص 427-429.
[4] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، 20جلد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ایران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش. ج17، ص 386-388
[5] طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 10جلد، ناصر خسرو - ایران - تهران، چاپ: 3، 1372 ه.ش. ج1، ص 280.
[6] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، 20جلد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ایران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش. ج7 ص 472.
[7] مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، 28جلد، دار الکتب الإسلامیة - ایران - تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش. ج1، ص 586