بسم الله

تقدیم به محضر صدیقه‌ی طاهره، زهرای مرضیه، حضرت مادر، فاطمه (سلام الله علیها)

مقدمه:

مطلبی که پیش روی شماست سیاهه ای است که وقتی با فص فاطمی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی مقایسه‌اش کردم سر تا پایش را ظلمت دیدم اما در این نوشتار سعی بر این بود که رقیق شده ی آن عصاره ی مغذی را برای اطفالی چون خودم آماده کنم تا از این خوان رحمت بهره ای ببریم.

در حین مطالعه به خود قول اجازه بدهید که تا مقامی درک نشده پا به مقام بعدی نگذارید. شاید لازم باشد ساعتی را با هر بندی زندگی و از آن ارتزاق کنید.

1) اولین موجود در عالم هستی یا به عبارت دقیق‌تر اولین وجود، ذات اقدس اله است. پس هر موجودی که پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارد و بودن را درک می‌کند، به ایجاد او، موجود می‌شود. پس تا باری تعالی ندمد، چیزی موجود نشود.

2) پس هر چه که هست تجلی و خودنمایی ذات اوست که هر کدام وضعی دارد و به نحوی خاص محقق می‌شود.

3) پس عالم محل تجلی اوست و به عبارتی، عالم هستی، آینه‌ی تمام قدی است که رخ یار می‌نمایاند. (در ادبیات قرآنی از آینه به آیه تعبیر شده است).

4) تجلیات حق تعالی از جهتی به دو دسته ی ظاهری و باطنی تقسیم می شوند که هر کدام مجلایی دارند و هر آینه از زاویه ای، از یار، رخ نمایی می کند.

5) در حکمت متعالیه سیر خلقت را تفصیل و بسطی از حقیقتی مجمل می دانند که در پهنه ی عالم گسترانیده شده که همان «إنّا لله» است و در معاد که سیر صعودی ماست این سفره ی پهن شده دوباره جمع می گردد تا «الیه راجعون». یعنی از مجمل و متمرکز به مشروح و مفصل و از مفصل و مشروح به مجمل و متمرکز تغییر وضعیت می دهد.

6) طبق آیه شریفه ی «هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّام[1]‏» عالم در شش دوره ی زمانی بالغ شده و تکامل یافته پس در این برهه در حال تربیت بوده و ربوبیت شامل او بوده است. چرا که خاصیت ماده این است که تدریجا کامل می گردد و جهشی در کار نیست. مثل نهال گردویی که طی چند ده سال به درختی تناور تبدیل می شود در حالی که تصویر درخت گردو، به محض تصورش در ذهن ایجاد می شود, که اولی در عالم ماده بود و خلق نامیده می شود چون که تدریجی است و دومی أمر نامیده می شود چون که دفعی است.

7) ثمّ إنّ الطبیعة أیضا رحم کرحم الأنثى، و الرحم اسم لحقیقة الطبیعة، فهی مشتقّة من الرحمن‏[2]: سپس [دانسته شود] که طبیعت مثل رحم زن رفتار می کند [و می پروراند] و در اصل رحم اسمی است از حقیقت طبیعت و رحم مشتقی است از اسم رحمان [ یا به عبارتی بروز و ظهور دنیا به تجلی اسم رحمان است].

8) پس طبیعت به مثابه ی رحمی است و رحم بستری است برای تربیت که دنیا در این باطن تکامل پیدا کنند و از بطن خارج و به منصه ی ظهور برسد.

9) عالمی را شاهدیم که تاریکی مطلق است و اصل با تاریکی است، مگر اینکه نوری از دل این ظلمات بدرخشد و از نقطه ای ساطع شود و پهنه ای را ظاهر کند.

10) شب ظرف حجاب کشیدن بر پهنه ی ظواهر است و حرکتی است که ظواهر دنیا را در دل می کشد و همه را در کتم باطن فرو می برد، مجاری ادراکی قوه ی باصره را که سهم عمده ای از ادراکات ما را شامل می شود را حد می زند و طبعا وهم و خیال را منفعل می کند تا عقل فعال شود.

11) ظرفیت شب در بعضی ایام به حداکثری ترین حالت خود می رسد که: «حدثنا محمد بن القاسم بن عبید معنعنا عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ اللیلة فاطمة»: از ابی عبد الله علیه السلام نقل شده است که: منظور از شب در این آیه، فاطمه است.

در روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام نقل شده است که: کسی که مقام فاطمه زهرا را درک کند، شب قدر را درک کرده.

پس حقیقت لیل، حقیقت بطونی است. و قوی ترین بطن، لیلة القدر است. و صاحب این مقام، مقام نوری فاطمه زهرا (سلام الله علیها).

طبق کریمه ی « نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُم[3]» حقیقت زن بستر رشد و زمین بایری است که بذر را در بطن خود در ایده آل ترین حالت ممکن می پرورد تا از قشر خارج و از پوسته ی زمین شکوفه ظاهر کند. نطفه که همان بذر کاشته شده در بستر رحم باشد بالقوه ترین موجود ممکن است که آدمی را در خود ذخیره دارد که این قابلیت به او داده شده « أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ ... إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیم‏[4]»: آیا نمی بینی که الله تعالی برای شما هر آنچه در آسمان و زمین است را برای شما رام کرد [تا بر آن مسلط شوید] ... که خداوند برای مردم اهل بسیار نشان دادن محبت و رحمت خاص بر آنان رساندن است.

این حقیقت زن است که در ادبیات قرآنی تنها بستری است که می تواند نطفه را به چنین موجودی تبدیل کند که عالمی را افسار زند و رام خود کند در حالی که لیاقت این قدرت را هم دارد و حق اوست. درست است که انشاء بدوی وجود از مرد است و نطفه عصاره‌ی عالم است اما این ربوبیت، ذاتی زن است. نطفه عصاره ی عالم است چرا که هم جسم است، هم قوه ی نباتی دارد و نمو کننده است، هم قوه ی حیوانی دارد و حواس متعدد و وهم و خیال دارد و اراده کننده است و هم نفسی دارد که پس از ربوبیت چهار ماهه و ده روزه ی زن، در رحم خود، از دل این کالبد می شکفد «و ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ[5]» که سرانجام بهترین مخلوق عالم ایجاد می شود.

اما فاطمه (سلام الله علیها)...

أم أبیها نامیده شد که برای رسول الله که محبت مادری را تجربه نکرده بود، مأمن و بستر و زمین بایر و حاصل خیزی باشد و مادری کند تا قوای خود را در آن به فعلیت برساند. این گزاره نفی مقام بالاتر ختمی مرتبت نیست که او هر چه بود، بود. و فاطمه تنها بهترین بستر برای شکفتن این بذر بود. لذاست که أم أبیها نامیده شد.

12) اما بشارتی که به ما داده شده این است که، شب شهادت حضرت صدیقه (سلام الله علیها)، وقتی که علی (علیه السلام) به بالین آن حضرت نشست و پارچه از روی آن خورشید پشت ابر کشید، نامه ای کنار بالش آن بی‌بی دید، بازش کرد و اینچنین دید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

 هَذَا مَا أَوْصَتْ بِهِ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌ‏ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ یَا عَلِیُّ أَنَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ زَوَّجَنِیَ اللَّهُ مِنْکَ لِأَکُونَ لَکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ أَنْتَ أَوْلَى بِی مِنْ غَیْرِی حَنِّطْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی بِاللَّیْلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً وَ أَسْتَوْدِعُکَ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِیَ‏ السَّلَامَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ[6]

بسم الله الرحمن الرحیم

این وصیت فاطمه دختر رسول خدا (ص) است. در حالی که شهادت می دهد هیچ معبودی جز الله نیست و محمد بنده و فرستاده ی اوست و شهادت می دهد که بهشت حق است و آتش جهنم حق است، و قیامت در پیش است و هیچ شکی در آن نیست و الله همه ی مردگان را از قبور بر می انگیزاند.

ای علی! من فاطمه ام. دختر محمد... همانی که خدا مرا به همسری تو در آورد تا در دنیا و آخرت با تو باشم. تو بر هر کس دیگری بر من سزاوارتری. بر جسمم حنوط بگذار، غسلم بده و شبانه کفنم کن و بر من نماز بخوان و شبانه دفنم کن و هیچ کس را با خبر نکن...

تو را به خدا می سپارم و با تو وداع می کنم،

و سلام مرا به فرزندانم تا روز قیامت برسان...

صدیقه ی اطهر به ما سلام رسانده و ما را به «فرزندانم» خطاب کرده...

مادری که بطن البطون است، و در ظرف شب که تجلی باطن است و در خفای کامل از ظواهر و عبیدالدنیا است تشییع و دفن شده، و تجلی بالاترین ظرف بطنی، یعنی شب قدر است و درک مقامش همان و فرو رفتن در عالم بطون همان تا سیر ربوبی اش را شروع کند، می شود که بر امتی تا قیامت مادری نکند؟!

13)  بین ارباب معرفت مشهور است و از مرحوم آیت الله شاه آبادی منقول: سحر که برای نماز شب بیدار می شوید به حضرت فاطمه(س) توسل کنید.

و از اساتیدم به یادگار دارم که می فرمودند بین سلام و تکبیر رکعت بعد نوافل شب، بنشینید و در دل شب به حضرت زهرا توسل کنید که بسیار موثر است.

14) نکته اینجاست که: هیچ‏گاه باطن‏ از ظاهر غافل نمى‏شود، حتى نائم در نوم خود و سکران [= مست] در سکر خود، لذا به اصابت کمترین اذى و الم بدانها آگاه مى‏گردند؛ پس نفس را مظهر لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ‏ مى‏یابد[7].

یعنی نفس که مجرد از همه ی عوالم است و باطن محض است پس هیچ کدام از عوارض دنیوی را نخواهد داشت که آن مقام، حضور محض است و نه خوابش و نه چرتش می برد و با اندک آزار جسمی متوجه می شود و درک می کند. در نتیجه آن وجود مقدسه و مطهره بر همه ی ما که ظاهریم و اولاد اوئیم اشراف دارد و مادری می کند و متوجه احوالات ماست.


یاحق



[1] قرآن کریم، سوره حدید، آیه 3.

[2] علامه حسن زاده آملى، هزار و یک کلمه، 6جلد، بوستان کتاب - قم، چاپ: سوم، 1381.

[3] بقره، آیه 223.

[4] حج، آیه 65.

[5] مومنون، ِایه 14

[6] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

[7] علامه حسن زاده آملى، هزار و یک کلمه، 6جلد، بوستان کتاب - قم، چاپ: سوم، 1381.